به نام خدا
بار دگر خبر از آمدن کاروانی دیگرآمد ، کاروانی از لاله ها ، کاروانی از شهدا
آی مادران منتظر ، خبردار ، که دیگر زمان انتظار به پایان رسید و سربازان گمنام آمدند.
آن سربازان گمنامی که گمنامیشان شهره هر شهر و دیار شده ، آنان که در دامان شما پرورش یافته اند.
بیایید شاید گل شما هم بین آن ها باشد.
آمدند گروهی دیگر از سربازان ایران .
آمدند ، اما نه آنگونه که رفته بودند . آمدند اما در تابوتی سرخ و لاله گون
آمدند آنان که روزی با رفتنشان به ما درس آزادگی دادند و آزادگی را به ارمغان آوردند .
ای ایران گوش کن ، هنوز صدای الله اکبرشان می آید
هنوز می توان صدای یا حسین و یا مهدی گفتن هایشان را شنید.
هنوز صدای آن گلوله هایی که تنها و بدنهایشان رادر مقابلش سپر کردند که مبادا گلوله ای به تو اصابت کند شنیده می شود.
انگار این تابوت ها با ما حرف می زنند . کافیست در این تابوت ها را باز کنی و به استخوان های درون آن نگاه کنی.
یک دنیا حرف دارند.
ای ایران ، به یاد می آوری آن روزی که دشمن تورا تهدید کرد و هیچ کس نبود که از تو دفاع کند ، اینان چه کردند ؟
آیا به یاد می آوری آنهایی را که به تو لبخند زدند و بر دشمنت اخم کردند؟
دیدی لبخندشان را که چه سرخ بود؟دیدی اخمشان را که چگونه دشمنت را سیاه رو کرد ؟
آیا به یاد می آوری آن ها را ؟ آیا می شناسیشان ؟
آیا یادت می آید بر سرت و برسر مردمانت چه آمد ؟
آیا به یاد می آوری که چگونه دشمنت را بیرون راندند ؟
اینان نیز از مردمان تو بودند اما انگار از بهشت آمده بودن .
اینان از همان مردانی هستند که برای دفاع از تو رفتند .
رفتند و دیگر نیامدند.
اینک آمده اند ، آمده اند تا شاید آن چیز هایی را که فراموش کرده ایم را به یاد بیاوریم.
آمده اند تا به ما از تساوی عشق و شهادت بگویند.
سلام برآن ها
سلام خدا بر شهیدان
سلام خدا بر مجاهدین راه حق
حمد و سپاس خدای را که همیشه یار و یاور من بوده است
حمد خدایی را که می بیند آنچه را که به باطل انجام می دهم اما چشم می پوشد
می شنود آنچه را که ز نادانی می گویم اما نشنیده می گیرد
سپاس اورا که می بیند اشک هایم را
هنگامی که برای عذرخواهی به درگاهش می روم
و می شنود ناله هایمر ا هنگامی طلب می کنم بخشش او را
گرچه می داند پس از اینم را
اما می پذیرد ، شاید که هدایت گردم.